- تیر 1402 · 1 پست
درباره
داخل یک خیابون خلوت یه کافه کتاب کوچیک هست. صاحب جوونش با هر حرکت دستمال یه برق به شیشههای رنگی پنجره مشبک میاندازه و یه نگاه به تابلوی کافه.
هر بار هم کلی ذوق میکنه و امیدواره یه روز مشتریاش بیشتر بشن.
از جایی که شما وایسادید چیز زیادی از داخل دیده نمیشه، اما وسوسه میشید و میایید داخل. نور خورشید رنگ پنجرهها رو پاشیده روی در و دیوار و میزهای کافه.
رنگی شدید رفت. صاحبه کافه سریع با یه ماهیتابه روحی و نصف بربری میاد سراغتون. سعی میکنید متوجه ماهیت محتوای ماهیتابه بشید. صاحب کافه پیشدستی میکنه و میگه: «میرزاصادقی!»
آخرین مطالب
پربازدیدترین مطالب
آرشیو
- تیر 1402 1 پست
نویسندگان
- مهدی صادقی مدیر 1 پست